Web Analytics Made Easy - Statcounter

حجت الاسلام و المسلمین سید محمدرضا سعیدی از انقلابیونی بود که سال ها پیش از پیروزی انقلاب اسلامی به وسیله ساواک به شهادت رسید. او از طرفداران پر و پا قرص امام خمینی بود و همه تلاشش را به کار گرفته بود تا روند نهضت ایشان را سرعت بخشد. مرحوم حجت الاسلام و المسلمین سید مهدی طباطبایی در خاطرات خود به جلسه ای که به همت ایشان با حضور افراد مختلف از ملی و مذهبی تشکیل شده بود، اشاره کرده است:

آقای سعیدی به من گفتند که سه گروه سیاسی مختلف یعنی فخر الدین حجازی، دکتر شریعتی و مهندس بازرگان را در جایی جمع کنم.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

وقتی که بنا شد اینها به عنوان یک تجمع در یک مکان جمع شوند در ابتدا هیچ کدام زیر بار نمی رفتند و قبول نمی کردند تا اینکه به آنها قبولاندم که بیایند. جلسه را در منزل آقای سعیدی که تازه به آنجا آمده بودند برگزار کردیم. یک اتاقی در منزلشان بود که با در بزرگی به دو قسمت تقسیم می شد و پرده ای هم در این حد فاصل نصب شده بود. در جلسه، اولین کسی که وارد شد آقای فخرالدین بود. بعد آقای بازرگان با سه نفر آمدند؛ دکتر حسابی هم همراهشان بود. تا آمدند فخرالدین گفت: برای چی اینها آمده اند؟ گفتم که جلسه است. گفت: برای چی؟ پرده را کشید می خواست پشت پرده بنشیند و جلسه را ترک کند. آقای سعیدی هم توی راهرو بود، گفت: اصلا جلسه مال همین کارهاست. فخرالدین رو کرد به آقای سعیدی گفت: من نمی نشینم. به فخرالدین گفتم: آقای فخرالدین نمی نشینم نداره یا برای اسلام کار می کنی یا برای خودت. اگر برای اسلام کار می کنی بنشین و حرف ها را گوش بده. گفت: حالا چی دارند که من ندارم؟ گفتم: هر چی شما دارید به آنها بفرمایید. آقای سعیدی از این حرف ها خوشش آمد که دارم تبلیغ می کنم. بالاخره نشاندمش، آقای بازرگان رسیدند و بعد از ایشان آقای طالقانی آمدند. در آخر دکتر شریعتی آمد و گفت که اینها را ولشان کن برو سر کوچه برای من یک سیگار وینستون بگیر بیار. من به حسن آقا پسر آقای سعیدی گفتم، برو بخر. گفت: سیگار دور و بر ما نیست. شریعتی گفت اتفاقا دم خیابانتان چیدند، دلم برق زد. شریعتی خیلی خوشمزه حرف می زد، خدا رحمتش کند به هر حال رفت، گرفت و آورد. دکتر شریعتی در اتاق بزرگ نشست که یک در به سمت حیاط داشت؛ روی لبه در نشست و سیگارش را کشید؛ بعد گفت هر وقت همه شان دور هم جمع شدند بگو بیایم. اینها آمدند و آیت الله طالقانی فرمودند که شنیدم جلسه صلح و صفایی است و ان شاءالله امیدوارم که به کمک آقای طباطبایی و آقای سعیدی ان شاء الله نتیجه ای گرفته شود و به بازرگان خیلی احترام کردند و همدیگر را تحویل گرفتند. در این فاصله ها من مراقب بودم که یک وقتی مشکل سیاسی و متعاقب آن مشکل امنیتی پیش نیاید؛ چون من همه را نمی شناختم. آنهایی را که من دعوت کردم می شناختم.

آنهایی را که من دعوت کردم می شناختم. دو نفر همراه دکتر شریعتی آمدند که اینها را نمی شناختم؛ به دکتر گفتم اینها که هستند؟ گفت: ایشان آقای کلانتر است، آدم مطمئنی است، بگذار داخل بیاید. گفتم من نمی گویم داخل نیاید می خواهم ببینم چه کار باید بکنیم. ایشان گفت: من بمان نیستم، ناهار دعوتم و می خواهم بروم. خلاصه آقای دکتر شریعتی با آقای طالقانی ملاقات کرد، احوالپرسی کردند و یک دفعه رفت. هر چی گفتم بمان گفت: نه من قرارم این ساعت بوده حالا هم یک ساعت گذشت و نیامدند و من می روم. هر چی گفتم بمان قبول نکرد. او که رفت فخرالدین حجازی هم وقتی فهمید دکتر رفته گفت من هم می روم اصلا نیامد با دکتر صحبت کند، پشتش به دکتر بود. بعد آقای طالقانی گفت من کسالت دارم و غذا نمی خورم. ایشان یک و نیم ساعتی با آقای بازرگان صحبت کرد. آقای طالقانی هم رفت، بازرگان حرفی نداشت. ما ماندیم با آقای هاشمی که باید می آمد و دار و دسته موتلفه. موتلفه تا آخر نشستند. آقای سعیدی سفره هم انداخته بودند. همه رفتند و تنها ده نفر ماندند در حالی که آقای سعیدی برای بیست نفر تدارک دیده بودند.

آقای بازرگان وقتی صحبت کرد آقای سعیدی به ایشان گفت: ما می خواهیم آقای خمینی در راس باشد که یک روحانی است. آقای بازرگان عین این عبارت را گفت که من به روحانی نمی بینم که بتواند موفق باشد. و در ضمن با وجودی که من آقای طالقانی را نصف مکلا و نصف آخوند می بینم ولی در عین حال ایشان هم از عهده بر نمی آید شما بیخودی این کار را نکنید، بیایید همه نیروها با هم باشید. ما در مورد اساس حکومت اسلامی بحثی نداریم و کمی در مورد ولایت فقیه صحبت کرد و قشنگ هم صحبت کرد؛ آقای سعیدی هم انصافا فرمایشات ایشان را گوش داد بعد ایشان گفت: من ناهار می مانم حرفی ندارم ولی فکر نمی کنم چنین جلساتی دیگر تشکیل شود و اضافه کرد آقای طباطبایی با اینکه من شما را بیشتر از آقای سعیدی می شناسم جای تعجب است شما چطور این جلسه را تشکیل دادید. گفتم به دستور آقای سعیدی تشکیل دادم. گفت: شما می توانید فعلا با محوریت موضوع فساد دولت (آن موقع صحبت رفتن شاه نبود و بحث اصلاح دولت بود آن هم از طریق به دست گرفتن مجلس) اقداماتی انجام دهید. آقای سعیدی هم سر سفره که غذا می خوردیم گفتند آقای بازرگان شما مثل اینکه هنوز هم نمی خواهید قبول کنید که اسلامی دیگر باقی نمانده که بخواهیم اصلاحش کنیم، دیگر چیزی نمانده. وقتی سعیدی بیرون رفت، بازرگان گفت: این قوم خیلی تند است با اینها نمی شود کنار آمد. گفت: خوشحال بودم که شاید از طریق شما بتوانم به ایشان نزدیک شوم یک چیزهایی از دور شنیده بودم که باب طبع ما نیست. گفتم شما هم ممکن است باب طبع اینها نباشید خداحافظی کرد و رفت. بعد آقای هاشمی آمد. آقای سعیدی گفت: چرا دیر آمدی و آقای هاشمی جواب داد می دانی بد کاری کردی این جلسات را درست کردی. نه تنها تعدیل نمی شود بلکه خصومت را بیشتر می کند. البته من حرف آقای هاشمی را اینجوری قبول نداشتم، روی افکار بازرگان و... بیشتر از آقای هاشمی حساب می کردم، تعارف ندارم، آن موقع دیدگاهم چنین بود.

بیشتر بخوانید:

«تفاوت اعتراضات سال جاری با شرایط انقلاب در سال ۵۷»

ماجرای مصاحبه پردردسر یک خبرنگار با آیت‌الله خامنه‌ای، مرحوم اکبر هاشمی و مرحوم آیت‌الله منتظری / چرا امام، «دهمین» سالگرد پیروزی انقلاب،«پیام» نداد؟

21217

کد خبر 1727048

منبع: خبرآنلاین

کلیدواژه: امام خمینی حزب موتلفه اسلامی انقلاب اسلامی ایران علی اکبر هاشمی رفسنجانی مهدی بازرگان آقای بازرگان آقای طالقانی دکتر شریعتی آقای سعیدی آقای هاشمی

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.khabaronline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرآنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۰۰۸۷۳۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

ادیبان ستاره بر دوش

  همراهی و همگامی ارتش و سپاه پاسدارن این روزها صحنه قدرت نظامی در جهان معاصر را چنان تغییر داده که تمام قدرت‌های پوشالی جهانی به توان نظامی ایران صحه گذاشتند و گواه این ادعا نیز همین عملیات وعده صادق است.اما امروز ۲۹فروردین در تقویم رسمی کشور به نام روز ارتش جمهوری اسلامی نام‌گذاری شده است. روزی برای بزرگداشت خاطره رشادت‌های امیران، افسران و سربازان دلاور ارتش که در دهه‌های اخیر با خلق حماسه‌هایی تاریخی و ماندگار، شعار زیبای «ارتش فدای ملت» را نه در لفظ که در عمل واقعیت بخشیده‌اند.شاید تصویری که درذهن بسیاری ازما ازارتشی بودن ونظامی‌گری نقش بسته است، تصویری یک بعدی است که در آن نظم و انضباطی خشک و محیطی عبوث و سخت جاری است، ولی واقعیت این است که ارتش ایران برخلاف بسیاری از ارتش‌های جهان، در کنار انضباط و قانونمندی ستوده، پراست ازنیروهایی با روحیات وخلقیات لطیف که جنگ ودرگیری نظامی را با لحظات زیبای انسانی همراه کرده‌اند.جالب اینجاست که در میان نیروهای ارتش چه قبل و چه بعد از انقلاب، شاعران و داستان‌نویسان و ادبایی بوده‌اند که نظم مثال‌زدنی زندگی نظامی رابه نظم واژگان گره زده‌اند ودرشعرها و داستان‌های‌شان لحظات زیبایی را برای مخاطبان آفریده‌اند. در شادباش این روز بزرگ، مروری داریم بر زندگی چند ادیب نامدار ارتشی.
   
شاعری که سرگرد شد
آنهایی که با ادبیات قبل از انقلاب به‌خصوص تاریخ جلسات ادبی آشنایی دارند، حتما نام عبدالعلی نگارنده را شنیده‌اند که یکی از مشهور‌ترین جلسات ادبی ایران را تأسیس کرد و جلساتش به گردهمایی هفتگی شاعران بزرگ خراسان بدل شد. نگارنده، گرچه به‌عنوان یکی از شاعران حلقه ادبی خراسان مشهور بود، خود زاده اصفهان بود. در سال ۱۲۷۸ در این شهر زاده شد و در این شهر و در عراق؛ فقه، اصول و ادبیات عرب آموخت و در همان‌جا فرانسه و انگلیسی یاد گرفت اما به‌دلیل مشکلاتی به کشور بازگشت و به استخدام ارتش درآمد تا این‌که در سال ۱۳۳۶ با درجه سرگردی بازنشسته شد. او چنان در کار خود غرق بود که وقتی در سال‌های جوانی برای خود تخلص انتخاب کرد، نخست «سرباز» تخلص می‌کرد، ولی بعد آن را به «نگارنده» تغییر داد. نگارنده در بازگشت به ایران، به مشهد رفت و در آنجا مقیم شد. در سال ۱۳۲۶ انجمن ادبی فردوسی را تأسیس کرد که بسیاری از شعرا و ادبای مشهور خراسان عضو آن بودند. خانه او به سرعت به محل رفت و آمد چهره‌های برجسته ادبیات و فرهنگ خراسان در آن زمان تبدیل شد. علاوه بر رهبر انقلاب که در جوانی به همراه برادرشان آیت‌ا... سید‌محمد خامنه‌ای در این جلسات حضور داشتند، چهره‌های مشهور دیگری چون محمدرضا شفیعی کدکنی، محمدرضا حکیمی، احمد کمال‌پور، محمد قهرمان، ذبیح‌ا... صاحبکار، قاسم رسا، علی‌اکبر فیاض، احمدعلی رجایی، غلامحسین یوسفی، سید‌جلال‌الدین آشتیانی، علی شریعتی، غلامرضا قدسی‌نژاد، علی باقرزاده و... در این جلسات حضور داشتند.کتاب‌های نگارنده عبارتند از شرار اندیشه، رساله الفبای شعر (تحول در بحث عروض و اوزان شعری)، آیین من و مجموعه آثار عبدالعلی نگارنده که با تحقیق و تصحیح جواد هاشمی (تربت) در سال ۱۳۹۲ توسط انتشارات آرام دل منتشر شده است. زنده‌یاد استاد محمد‌رضا حکیمی مقدمه جامعی بر مجموعه «شرار اندیشه» نوشت و درباره این چهره و شعرش چنین اظهارنظر کرد: «گاهی در نازک خیالی‌های غزل، نگارنده را در اوج می‌نگریم که ترانه‌اش به تارهای دل چنگ می‌زند و روح را از بن و بنیاد به ارتعاش می‌اندازد».اما دلیل عمده شهرت شعرهای نگارنده، توجه او به شعر آیینی بود. این‌که یکی از افسران ارتش شاهنشاهی، چنین اعتقادات مذهبی آشکاری داشته باشد و آن را بیان و منتشر کند، نشان‌دهنده اعتقاد و التزام او به اسلام و شیفتگی‌اش به اهل بیت(ع) است. نگارنده خود گفته بود:
به ملتی که مرامش بود مرام حسین
 من احترام گذارم به احترام حسین
 از آن جهت شده ایوان کربلا دل ما 
که افتتاح شده از ازل به نام حسین
 هنوز تشنه، بگرید چو آب می‌نوشد
هنوز می‌شنود گوش دل پیام حسین ...
زبان به موعظه بگشود و من نمی‌گویم
چه روی داد و چرا قطع شد کلام حسین 
به باغ سرو خرامان به خاک خون می‌ریخت
فتاد چون به زمین سرو خوشخرام حسین
نه چون حسین کسی سجده کرد در عالم‌ 
نه کس قیام نموده است چون قیام حسین 
حسین بس که مقامش بلند مرتبه است‌ 
به‌جز خدای نداند کسی مقام حسین
سرانجام سرگرد نگارنده در آبان ۱۳۴۷ در تهران بدرود حیات گفت و در قبرستان ابن بابویه شهر ری به خاک سپرده شد.
   
سرگرد نازنین به روایت رهبر
رهبرانقلاب در بیان خاطرات خود، به انجمن ارزشمند ادبی مشهد اشاره و از زنده‌یاد نگارنده با عنوان سرگرد بازنشسته و پیرمرد خیلی نازنین یاد کرده‌اند. ایشان گفته‌اند: «چیزی که به او نمی‌آمد، این بود که یک روز سرگرد بوده باشد! همیشه من تعجب می‌کردم و می‌گفتم شما که سرگرد بودی، چه کار می‌کردی؟! مرد بسیار لطیفی بود. خانه‌ او مرکز انجمن ادبی فردوسی بود که من هم هر وقت از قم به مشهد می‌آمدم، حتما در آن شرکت می‌کردم. یکی از کارهایی که آنجا انجام می‌گرفت، این بود که وقتی کسی غزلی یا قصیده‌ای می‌خواند، آن را ویراستاری طولی می‌کردند؛ یعنی می‌گفتند که جای این بیت اینجا نیست؛ جایش قبل از این بیت قبلی است. این، نکته مهمی است. ما بهترین شاعرها را در مشهد داشتیم. انصافا دریک دوره‌ای شعرای مشهد ما در کشور بهترین بودند. ما همه را از نزدیک می‌شناختیم؛ شعرای مشهد جزو بهترین‌ها بودند؛ هم قصیده‌سراهاشان، هم غزل‌سراهاشان. در مشهد از اول تا آخر، درآن دور‌ه‌ای که این افراد روی کار آمدندوپرورش پیدا کردند، سه تا انجمن وجود داشت؛ یکی‌اش انجمن مرحوم نگارنده بود که توی خانه‌ خود او تشکیل می‌شد.ایشان اجاره‌نشین هم بود وهرچندوقت یک بار خانه‌اش عوض می‌شد؛ لذا اینهایی که می‌خواستند شرکت کنند بروند توی آن خانه جدید، باید آدرس جدید می‌گرفتند. بنده آن وقت قم بودم. هر وقت مشهد می‌آمدم، حتما به آن جلسه می‌رفتم؛ تا بعد که ازقم برگشتم.این یک انجمن بود؛۱۵ ــ ۱۰نفر درآن شرکت می‌کردند.یک سماوری هم آنجاروشن بودکه چایی‌اش را خود مرحوم نگارنده می‌ریخت.این آقای شفیعی کدکنی،میرزازاده، قهرمان،قدسی،اینها همه پرورش یافته همین جلسه‌اند.» 
   
از نیروی هوایی به حوزه هنری
یکی دیگر ازشاعران ارتشی که او را متأسفانه سال گذشته از دست دادیم، استاد عباس براتی‌پور است. او متولد۱۳۲۲در تهران بود و بعد از این‌که دررشته ریاضی دیپلم گرفت، در سال۱۳۴۱به استخدام نیروی هوایی درآمد.براتی‌پور از اواخر دوران تحصیل در دبیرستان به شعر و شاعری علاقه‌مند شد و شعرش از همان ابتدا به‌دلیل روحیه مذهبی شدیدی که داشت، در مدح و منقبت خاندان رسالت بود. در دوران خدمت به‌عنوان افسر نیروی هوایی چندسالی برای آموزش دوبار به آمریکا اعزام شد و همان‌جا شاگرد ممتاز دوره تحصیلاتی افسران شد.براتی‌پور در کنار کار به‌عنوان یک ارتشی، از همان دوران دانش‌آموزی کتاب‌های شعر شاعران متقدم را به‌صورت جدی مطالعه می‌کرد ودانش ادبی اوباوجود این‌که رشته تحصیلی وکاری‌اش ادبیات نبود،بسیار بود. اتفاقا یکی از اتفاقات مهم در زندگی ادبی براتی‌پور با یک هنرمند ارتشی دیگر گره خورد. او زمانی در مشهد اقامت گزید و به همین دلیل به جلسات انجمن ادبی منزل استاد نگارنده می‌رفت و همین رفت‌و‌آمد و آشنایی با شاعران نامدار روزگار، دریچه‌های تازه‌ای روی شعرش باز کرد.براتی‌پور بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، از شاعرانی بود که در حوزه هنری به فعالیت ادبی مشغول شد. او سال‌های طولانی مدیریت جلسات شعر حوزه هنری رابه عهده داشت و علاوه بر این در بنیاد جانبازان و روزنامه رسالت نیز مسئولیت داشت و یکی از دغدغه‌های همیشگی‌اش،حمایت از جوانان و میدان دادن به آنها برای حضور در عرصه ادبیات جدی بود. همچنین او از‌جمله کسانی بود که در پایه‌گذاری نشست‌های دیدار شاعران با رهبر معظم انقلاب اسلامی نقش برجسته‌ای داشت و۱۳سال مدیریت این جلسات را برعهده داشت.خود او درباره شکل‌گیری این جلسات گفته است: «آقا قبلا هم گفته بودند من دوست دارم یک جلسه‌ای با شعرا داشته باشم، خب قبل از آن جلساتی داشتیم بعد از رحلت حضرت امام(ره)آقای زم به من گفتند: آقا چنین درخواستی دارند. گفتم اشکالی ندارد، یک تعدادی از شعرا راانتخاب کردیم وخدمت رهبر انقلاب رسیدیم. ـ اولین نشست بعد ازرحلت حضرت امام(ره)فکرکنم سال۶۸ یا۶۹ بود باحضور شاید ۱۰، ۱۵نفر.خیلی جالب است برای‌تان بگویم اولین جلسه که می‌خواستیم شرکت کنیم، مجری جلسه اول مرحوم اوستا بود شاید هفت هشت نفر بودیم؛ بنده، استاد سبزواری، استاد اوستا، مشفق و شاهرخی بود. خانم سپیده کاشانی و خانم وحیدی بودند. ما رفتیم و آقا بعد از احوال‌پرسی فرمودند: حالا شعر بخوانید، من و آقای اوستا گفتیم آقا کیف‌ها و کتاب‌های ما راجلوی در ورودی گرفته‌اند! سریع فرمودند: چه کسی گفته است بگیرند؟! بروید بیاورید، زود بروید. کیف‌ها را همان‌جا نزدیک گذاشته بودند، بعد آوردند و یکی یکی شروع کردیم به شعر خواندن.‌.. .»
   
یاران چه غریبانه
شاید هیچ شعری به اندازه «یاران چه غریبانه رفتند از این خانه» نتوانسته باشد روایتگر مظلومیت رزمندگان ایرانی در دفاع‌مقدس باشد و به همین دلیل در ذهن و زبان مردم ماندگار شده است. این شعر را پرویز بیگی حبیب‌آبادی سروده است که او نیز یک ارتشی باسابقه است که بعد از چندین سال خدمت در نیروی هوایی، چندسال قبل بازنشسته شد.  بیگی حبیب‌آبادی متولد ۱۳۳۳ در حبیب‌آباد برخوار اصفهان است و بعد از این‌که در سال ۱۳۵۲ دیپلم ریاضی را دریافت کرد، وارد نیروی هوایی شد و درطول جنگ تحمیلی از آسمان کشور در بخش پدافندی نیروی هوایی دفاع کرد.او در بیان خاطراتش از پیوند میان شغل خود و ادبیات گفته است: خیلی مواقع در مأموریت‌ها جلسات شعرخوانی راه‌ می‌انداختم. درسال ۷۱ با یک ناوچه به مدت دو ماه در آب‌های خلیج‌فارس و اقیانوس هند مأموریت داشتیم. زندگی در دریا بسیار سخت است. من در این مأموریت جلسات شعرخوانی راه انداختم. آنجا متوجه شدم از پرسنل ناوچه که حدود ۲۰۰ نفر بودند، دو نفر استعداد خوبی در شعر و شاعری دارند. کمک‌شان کردم تا به شعر جدی‌تر بپردازند. در همان مدت مأموریت با مبانی شعر آشنا شدند.غریبانه(مجموعه شعر)، گل، غزل، گلوله(مجموعه شعر گرد‌آوری شده)، تیغ، قلم، تغزل(مجموعه شعر گرد‌آوری شده)، زخم، غزل، زاویه (مجموعه شعر گرد‌آوری شده)، گزیده ادبیات معاصر(مجموعه شعر)، حماسه‌های همیشه(مجموعه چند جلدی پژوهشی درباره شعر دفاع مقدس‌، تاملی در تذکره نصر‌آبادی، تاملی در تذکره روز روشن، تاملی در تذکره تحفه سامی، تاملی در تذکره حدیقه‌الشعرا،تاملی در تذکره مجالس النفایس،سرگذشت یادها(زندگی نامه مشفق کاشانی)،درختی که می‌دود(مجموعه شعر)و...ازآثار این شاعر است.بیگی حبیب‌آبادی همچنین درعرصه مدیریت فرهنگی و ادبی سابقه‌ای طولانی دارد و علاوه بر دبیری موفق چندین دوره کنگره شعر دفاع مقدس، انتشاراتی برای نشر تخصصی کتاب‌های شعر به نام فصل پنجم تأسیس کرده است. 

روایتگر نبردهای دریایی
فیروز زنوزی جلالی، از داستان‌نویسان بنام روزگارما بود که اوهم لباس مقدس ارتش را برتن داشت، منتها او از دریادلان نیروی دریایی ارتش بود و به همین واسطه تعدادی از داستان‌های خوب درباره نبردهای دریایی ارتش را نگاشته است. زنوزی جلالی در آبان ۱۳۲۹ در شهر خرم‌آباد به دنیا آمد و در۵اردیبهشت ۱۳۹۶درگذشت.او فعالیت ادبی خود را پیش از انقلاب با انتشار داستان و مقالاتی در مجله فردوسی آغاز کرد و بعد از انقلاب با انتشار چند مجموعه داستان و رمان و نیز حضور پررنگ در عرصه نقد ادبی و برگزاری کلاس‌های داستان‌نویسی و داوری آثار جوایز و جشنواره‌های ادبی به یکی از پرکار‌ترین داستان‌نویسان کشور در دوره‌ای طولانی تبدیل شد. او در خانواده‌ای نظامی به دنیا آمده بود وخود نیز از۲۰سالگی به عضویت نیروی دریایی ارتش درآمد. زندگی در بوشهر به دلیل شغلش، باعث شد برای غلبه بر رنج غربت به ادبیات پناه آورد و حاصل نوشتن و خواندن‌های فراوانش، اولین داستانش«یک لحظه بیش نیست»بود که درفردوسی منتشرشد.زنوزی در عرصه‌های مختلف صاحب اثر است. در حوزه نمایشنامه‌نویسی می‌توان از نمایش‌های مثنوی کوچه، درختی در برزخ،غریبه، فاجعه نوزدهمین،تیغ برپشت، سلطان و کاتب، نماز، جُنگ‌های هنری دریا و... نام برد.همچنین فیلمنامه‌های شور و شیرین و این کوچولوی پردرد سر از او منتشر شده است.کتاب‌های باران برزمین سوخته:بررسی ونقد آثار احمد محمود وآسیب‌شناسی ادبیات داستانی معاصر آثاراو درزمینه نقدادبی است.از رمان‌های زنوزی می‌توان به مخلوق و قاعده بازی اشاره کرد که این دومی، درسال ۱۳۸۷برگزیده جایزه ادبی جلال آل‌احمد شد.

دیگر خبرها

  • گواردیولا: پالمر برای دو فصل درخواست خروج داد؛ حذف از اروپا را باید پذیرفت
  • آخرین وضعیت سامانه‌های پدافندی و مراکز حساس نظامی و امنیتی در کشور
  • کافه‌نشینی، از ازل تا ابد
  • توجه به راه‌ها برای توسعه سواحل مکران جدی گرفته شود
  • ببینید | حکایت پاسخ موشکی ایران به رژیم صهیونیستی
  • دشمن ذلت را در عملیات «وعده صادق» تمام‌قد پذیرفت
  • دشمن ذلت را در عملیات«وعده صادق» تمام‌قد پذیرفت
  • ادیبان ستاره بر دوش
  • ثبت تولد ۳ قلوها در اصفهان ۱۴۰۳ + عکس نوزادان
  • بیانیه حزب موتلفه اسلامی در تبریک پاسخ موشکی ایران به اسرائیل